English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (8303 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
wheelman U دوچرخه سوار شراعبان
wheelsman U دوچرخه سوار شراعبان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bicyclist U دوچرخه سوار
cyclists U دوچرخه سوار
cyclist U دوچرخه سوار
biker U دوچرخه سوار
suck wheels U رکاب زدن پشت سر دوچرخه سوار دیگر به منظور کاستن از فشار هوا
wheel sucker U دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
steerer U شراعبان
shipmaster U شراعبان
steersman U شراعبان
staging U سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie U اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
embarking U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
cavalry U سوار نظامی سوار اسبی
horse guards U گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
cavalry man U سوار در سوار نظام
bikes U دوچرخه
cart U دوچرخه
carted U دوچرخه
carts U دوچرخه
bicycle دوچرخه
bike U دوچرخه
bicycles U دوچرخه
carting U دوچرخه
handle bar U دسته دوچرخه
buglet U بوق دوچرخه
hansoms U درشکه دوچرخه
cycle track U راه دوچرخه رو
two wheel tractor U تراکتور دوچرخه
velocipede U دوچرخه پایی
push bikes U دوچرخه پایی
bicycle pump U تلمبه دوچرخه
tandem U دوچرخه دونفری
bicycles U دوچرخه پایی
tandems U دوچرخه دونفری
bicycle U دوچرخه پایی
hansom U درشکه دوچرخه
caisson U ارابه دوچرخه
cabriolet U درشکه دوچرخه
cartwright's shop U دوچرخه سازی
push bike U دوچرخه پایی
cycling U دوچرخه سواری
motor-assisted pedal cycle [British English] U دوچرخه موتوردار
bicycle path U راه دوچرخه رو
bicycle kick U پای دوچرخه
folding bicycle U دوچرخه تاشو
bicycle U دوچرخه سواری کردن
bicycles U دوچرخه سواری کردن
bicycle path U مسیر دوچرخه سواری
motor cycle U دوچرخه موتوردار موتورسیکلت
shay U درشکه دوچرخه دونفره
velodrome U پیست دوچرخه سواری
to walk a bicycle U دوچرخه را با دست بردن
to ride a bicycle U دوچرخه سواری کردن
bikes U مخفف bicycle دوچرخه
bike U مخفف bicycle دوچرخه
full-suspension bike U دوچرخه کاملا معلق
to go by bicycle U دوچرخه سواری کردن
gearwheel U چرخ رکاب دوچرخه
to hop on your bicycle U روی دوچرخه خود جهیدن
motor paced U حرکت اتومبیل جلو دوچرخه
tilbury U درشکه روباز سبک دوچرخه
stage race U مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
fixie bicycle [fixie , one-gear bike without brakes] U دوچرخه تک دنده [با چرخ آزاد]
peloton U گروه دوچرخه سواران جادهای
She wobbled on her bike. U او [زن] روی دوچرخه خود می لرزید.
australian pursuit U مسابقه تعقیبی 8 نفره دوچرخه سواری
It was wrong of you to take the bicycle . U کار غلطی کردی که دوچرخه را برداشتی
trailers U یدک دوچرخه یاسه چرخه یاواگن
trailer U یدک دوچرخه یاسه چرخه یاواگن
to bike U دوچرخه سواری کردن [اصطلاح روزمره]
To dismount from a horse(bicycle). U از اسب ( دوچرخه وغیره ) پایین آمدن
I bought the bicycle on impulse . U یکدفعه زد بکله ام واین دوچرخه راخریدم
cyclo cross U مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
ralliear U یکجور گردونه سبک دوچرخه وچهارنفری
He fell off his bike and bruised his knee. U او [مرد] از دوچرخه افتاد و زانویش کوفته [کبود] شد.
fixed-gear bicycle U دوچرخه دنده ثابت [بدون چرخ آزاد]
banking track U انحنای پیست دوچرخه سواری بطرف داخل
I'm saving up for a new bike. U من برای یک دوچرخه جدید صرفه جویی می کنم.
point race U مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
italian pursuit U مسابقه تعقیبی تیمی دوچرخه سواری از 2 تا 5 نفر
kermesse U مسابقه دوچرخه سواری 3 تا5 مایل در شهر و خارج
madison U مسابقه دوچرخه سواری استقامت 6 روزه بین 2 تیم
pursuits U مسابقه دوچرخه سواری انفرادی یا تیمی تعقیبی بازمانگیری
pursuit U مسابقه دوچرخه سواری انفرادی یا تیمی تعقیبی بازمانگیری
burn off U خسته کردن رقیب باگرفتن سرعت اولیه دوچرخه
golf cart U گاری دوچرخه برای حمل وسایل بازیگران در زمین گلف
dog cart U یکجورگردونه دوچرخه که کرسیهای ان پشت بپشت گذاشته شده وبرای
sag wagon U وسیله نقلیه که به دنبال دوچرخه سواران در جاده حرکت میکند تا کسانی را که از مسابقه خارج می شوندسوار کند
horsewoman U سوار
boarded U سوار
outside ofa horse U سوار
horsewomen U سوار
in the saddle U سوار
horseback U سوار
board U سوار
troopers U سوار
pieces U سوار
piece U سوار
trooper U سوار
up U سوار براسب سر پا
ride U سوار شدن
horsewomen U سوار اسب
biker U موتورسیکلت سوار
board surfer U موج سوار
skim boarder U موج سوار
surfer U موج سوار
boot and saddle U سوار شوید
horsewoman U سوار اسب
rides U سوار شدن
upped U سوار براسب سر پا
cavalry U سوار زرهی
upping U سوار براسب سر پا
motorist U ماشین سوار
assemble U سوار کردن
acheval U سوار بر اسب
armored cavalry U سوار زرهی
boaters U زورق سوار
motorists U ماشین سوار
chevalier U سوار دلاور
tobogganer U سورتمه سوار
assembles U سوار کردن
horsemen U اسب سوار
horse breaker U چابک سوار
jockeys U چابک سوار
horse man U اسب سوار
jockey U چابک سوار
take up U سوار کردن
reinsman U اسب سوار
on board a ship U سوار کشتی
get on U سوار شدن
get in U سوار شدن
equestrian U اسب سوار
assembled U سوار کردن
washine U موج سوار زن
equestrian U چابک سوار
vedette U قراول سوار
enchase U سوار کردن
equestrienne U زن اسب سوار
equitant U سوار بر اسب
tobogganist U سورتمه سوار
on shipboard U سوار کشتی
riders U سوار کار
mount U سوار کردن
modulation U سوار سازی
rigged U سوار کردن
fabricate U سوار کردن
rig U سوار کردن
horseman U اسب سوار
mounts U سوار شدن بر
modulates U سوار کردن
rigs U سوار کردن
horseman U سوار کار
horseback U سوار براسب
mount U سوار شدن بر
modulating U سوار کردن
modulate U سوار کردن
mounted U سوار شده
cavalier U سرباز سوار
fabricated U سوار کردن
cantered U سوار اسب
cantering U سوار اسب
canters U سوار اسب
fabricates U سوار کردن
fabricating U سوار کردن
Mts U سوار شدن
Mt U سوار شدن
mounts U سوار کردن
canter U سوار اسب
on stilts U سوار چوب پا
rider U سوار کار
cavalier U اسب سوار
take on U مسافر سوار کردن
to ride shanks's mare U سوار پای خودشدن
to go backpacking U مجانی سوار شدن
flatlander U موج سوار کم استعداد
enplane U سوار هواپیما شدن
uhlan U سوار نیزه دار
entrain U سوار کردن کشیدن
to take ship U در کشتی سوار کردن
to ride on a horse U اسبی را سوار شدن
jockey U اسب سوار حرفهای
surfboat U قایق موج سوار
to give somebody a ride U کسی را سوار کردن
light piece U سوار سبک شطرنج
staging area U منطقه سوار شدن
setting up apparatus U دستگاه سوار کردن
ridable U رام و سوار شدنی
reinsman U سوار کار ماهر
to give somebody a lift U کسی را سوار کردن
jockey club U باشگاه سوار کاران
To mout a horse . U سوار اسب شدن
heavy piece U سوار سنگین شطرنج
to ride on a horse U براسبی سوار شدن
to ride for a fall U بی پروا سوار شدن
pick up U سوار کردن مسافر
horseback archer U کمانگیر سوار بر اسب
imbark U در کشتی سوار کردن
Recent search history Forum search
0نحوه کار با نرم افزار waze
0 دستگاه یو پی اس چیست و چه وظیفه ای در سازمان دارد؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com